¸¸.•*´•. ¸¸¸.•*´•. ¸ "تاحالاشده..."¸¸.•*´•. ¸¸¸.•*´•. ¸

ساخت وبلاگ

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

 تا حالا شده دلت بگیره از دست غصه دق کنه بمیره                             


تا حالا شده که محتاج بشی حتی خدا هم دستاتو نگیره


تا حالا شده یه روز بی خبر عشقت بره بهونشو بگیری


بفهمی هر چی می گفت دروغ بود کم بیاری دلت بخواد بمیری

 

ای خدا زندگیم نقش بر آب حال قلب عاشقم بد جور خراب


قسمت میدم که جونمو بگیری زنده بودن واسه من عین عذاب

 

تو که از حال دلم با خبری  چرا گریه هام نداره اثری


به چه جرمی ای خدا بگو به من داری آبروی من رو می بری


 تا حالا تنها یه جا نشستی بی سر و صدا توی خودت شکستی


حس خجالت بشینه رو چهرت از این که حس کنی اضافی هستی


تا حالا شده چیزی ببینی دلت بخواد کور بشی و نبینی


واسه پنهون کردن گریه هات زیر بارون بدون چتر بشینی

ب بخش داستان ورمان سایت tazetarinha.niloblog.com خوش آمدید کاربران جهت استفاده از خدمات ابتداباید فرم عضویت راتکمیل کنید...
ما را در سایت ب بخش داستان ورمان سایت tazetarinha.niloblog.com خوش آمدید کاربران جهت استفاده از خدمات ابتداباید فرم عضویت راتکمیل کنید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا شوقی زاده & فاطمه بزی 003 بازدید : 266 تاريخ : سه شنبه 19 شهريور 1392 ساعت: 20:17

آرشیو مطالب

نظر سنجی

ب بخش داستان - رمان خوش آمدید کاربران تا چه میزان این بخش سایت و همچنین سایت را تائید میکنیدورضایت دارید؟ لطفانظردهید...

خبرنامه